روزی مردی میهمان ملانصرالدین بود.ازملاپرسید:شمافرزندهم دارید؟
ملاجواب داد:بله یک پسردارم.
مردگفت مثل جوانهای امروزی دنبال وقت تلف کردن وهدردادن عمرش که نیست ؟
ملانصرالدین گفت:نه مردپرسید:اهل خوردن شراپ و دود و دم وقمارواین جورچیزهاکه نیست؟
ملانصرالدین گفت:نه اصلاو ابدا.
مرد گفت :پس خدارا هزار مرتبه شکر! به شما به خاطر چنین فرزند صالحی تبریک می گویم .فرزند ذکور حضرتعالی چند سال دارند ؟
ملا جواب داد:والا هنوز شیرخواره هستند و خدا همین چند ماه پیش او را به ما داده است .
خیلی گشتم که یک قالب قشنگ و زیبا پیدا کنم ولی نشد اینم یه قدری از نیاز من رو پاسخ میده البته دست آونایی که اینو طراحی کردن درد نکنه این بلاگ اسکای هم که فقط همین نمونه قالب گذاشته که به نظرم اصلا جالب نیست ضمنا نمی دو نم چرا قابلیت سرچ موضوعی و عنوان وبلا گ ها رو در صفحه اول ندارند امیدوارم زودتر ببینم بالاخره هرکسی سلیقه ای داره و تمایل داره وبلاگ های مورد علا قه اش رو ببینه
امروز قصد کردم تفالی به حافظ بزنم که این ابیات آمد که تقدیم شماباد
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جانست طمع در لب جانان کردن تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هردم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علی رغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
ایی برره عجب با حال بید .من جمله همین ادبیات و زبان من درآوردی شیر فرهاد(مهران مدیری )خیلی پر جذبه بید. توی خانه ما هر چه بچه ها می واهند وگویند به لهجه برره ای ویگولندزج .پسر دو ساله ای داشته بیدم که هروقت تو حال مره خوی خو وگوید :سرنازو بردند هی..
یا یکی از این همکاران دیروز وگفت که پسرم دم گوش من وگفته که :ها! گفتم چی می گی ؟ بعد پسرش جواب داددبی که : ها مو وجدانت بیدم .تو از خو خجالت در نوکنی که پرتغال و خوری .
دیه شما وبخشن که با زبان برره و نوشتم البته خودم نفهمیدم اینا که نوشتم یعنی چه ؟